علی جووونمعلی جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
مامان مرضیهمامان مرضیه، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
زندگی مشترکمون زندگی مشترکمون ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
بابا حسنبابا حسن، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

با تو مادر شدم ..پسرم

این روزهای ما

سلام..پسر هزیزم منو ببخش که اگه گاهی بد اخلاق میشم...آخه دست خودم نیست ..هیچکس نمیتونه یکروز جای من باشه..یه مشکلاتی هست که نمیخوام بگم... بیخیال پسرم روز چهارشنبه ده دی دو تا اتفاق افتاده..یکی اینکه بردیمت یه دکتری که خیلی ها ازش تعریف میکردن.یک آقای دکتر که خیلی هم پیره و خونشو کرده مطب و منشی هم نداره ولی خیلی شلوغ بود بردیمت ..دکترصمد رسولی..تو خیابان آبرسان کوچه ی اطبا...واقعا محشر بود..با حوصله معاینه ات کرد به تموم سوالام پاسخ داد و گفت همه چیزت نرماله فقط وم خونی ...و داروهای گرون قیمت نوشت واست...وزنت با لباس 8/5 و قدت 70 بود که واسه سینه خیز نرفتنت هم گفت نرماله و بعضی بچه ها اصلا چهاردست و پا نمیرن...خلاصه خدا رو شکر خوب بودی.. ...
15 دی 1393

هفت ماهگی

سلام.و صد تا  سلام.با چند روز تاخیر بخاطر اینکه اونقدر پسرم شلوغی میکنی که نگووو و مجال سر خاروندن ندارم...هفت ناهگی ات مبارک...بالاخره وارد ماه هشتم شدیم.یک دی شما وارد هشت ماه شدی...یکم دی مصادف با شب یلدا و وفات پیامبر بررگ اسلام بود واسه همین ما یلدا نگرفتیم و منتظر شدیم ماه صفر تموم شد و یکم ربیع الاول که روز سه شنبه گرفتیم...خودم کلی چیز درست کردم البته شما نمیزاشتی و بعد مامان سارا جون اینا هم اومدن خونه ی ما و واست یلدا و هفت ماهگی و کریسمس گرفتیم.نتونستم کاملا سنگ تموم بزارم آخه نمیزاشتی...اما بدم نبود خوب بود...اینم عکسهاشحالا بگم از کارات که خیلی شلوغ شدی..با روروک کل خونه رو میگردی .فعلا خبری از سینه خیز یا غلت زدن نیست...
7 دی 1393
1